مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
سیلاب میشـویم و به دریـا نمیرسیم پـرواز میکـنـیـم و به بـالا نـمیرسـیم ایـن بــالهـا شـبـیـه وبـالـنـد، اَبـتــرنـد وقـتـی به سیـر عـالم معـنـا نـمیرسیم این چشمهای خیس و تهیدست شاهدند بیتـو به جـلـوهزار تـمـاشـا نـمیرسیم تـا بـیکـرانـههـای حـضـور الـهـیات پر میکشیم روز و شب اما نمیرسیم باشـد اگـر تـمـام جـهـان زیر پـایـمـان حـتی به خـاک پای تو مولا نمیرسیم *********** این حرفها نشانۀ تقـصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنـیا تو را چگونه بفهـمد؟ چه باوری! از مـرز عـقـلهـای زمـیـنی فـراتـری ای بیکرانه! نامتـناهیست وصف تو آئـیـنـۀ صـفـات الـهـیسـت وصـف تو مبـهـوت جـلـوههای جـلالت کـمـیتها کی میرسد به درک کـمال تو بیتها ای باشکوه از تو سرودن سعادت است این شعـرها بهانۀ عرض ارادت است هفت آسمان به درک حضورت نمیرسد خـورشـیـد تا کـرانـۀ نـورت نـمیرسد چـشـم مدیـنـه مـحـو سـلـوک دمـادمت بـوی بهـشت میوزد از خاک مقدمت عـمری کـلـیم طور تـمنّـا شـدیم و بعد دلتـنـگ چـشمهای مسیحـا شدیم و بعد مـثـل نـسـیـم دربهدر کـوچـههـا شـدیم تـا بـا شـمـیـم احـمـدیات آشـنـا شـدیم ای مـظـهـر فـضـائـل پـیـغـمـبـر خــدا آئـیــنــۀ شــمــایـل پــیــغــمــبــر خــدا شـایـسـتــۀ ســلام و تـحـیّـات احـمـدی احــیــا کـنـنــدۀ کــلــمــات مـحــمــدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست قـرآن هـمـیشه آیـنـۀ تو انـیـس تـوست تفـسیر بیکران مـعـانی حـدیث توست قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است هرکس به آیهای ز مقام تو عارف است روشن ترین ادلّـۀ عـلـمیست سیرهات وقتی که حجّـتـنـد به عـالم عـشـیرهات یک شب به آسـمان قـنـوتت بـبـر مرا تـا بـیکــرانـۀ مــلـکـوتـت بـبــر مـرا سائل کـنار ساحل لطفت چگـونه است دستان با سـخـاوت دریـا نـمـونه است *********** هرکس که تا حضور تو راهی نمیشود عـلـمش بهجز زیان و تباهی نمیشود هر قطره که به محضر دریا نمیرسد سـرچـشـمـۀ عــلـوم الــهـی نـمیشـود بیبهـره است از تو و انفاس قدسیات انـدیـشـهای کـه نـامـتـنـاهـی نمیشـود جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست آقـای من اگـر تو نـخـواهی نـمـیشود فـردوسِ دل اسـیـر خـیـال تو میشـود آئیـنه مـحـو حُـسـن جـمال تو میشود دریـاب بـا نــگــاه رحـیـمـت دل مـرا وقـتی که بیقـرار وصـال تو میشـود *********** من را که مبتلای خودت میکنی بس است اصلاً مرا گدای خودت میکنی بس است قـلـب مـرا ز بـند تـعـلـق رهـا و بـعـد دلبستۀ خدای خودت میکنی بس است در خـلـوت نـماز شـبت مثـل فـاطـمـه شایستۀ دعای خودت میکنی بس است شبهای جمعه سمت مدیـنه که میبری دلتنگ کربلای خودت میکنی بس است *********** مولا! برای ما دو سه خط از سفر بگو از کـاروان خـسته و چـشـمان تر بگو روزی که بـادهای مخـالـف امـان نداد هفتآسمان به قـافـلهای سایـهبـان نداد خـورشـید بود و سـایـۀ شـوم غـبـارها خـورشـیـد بود، هـمـسـفـر نـیـزهدارها دیـدی عـمود با سر سـقا چه کرده بود تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود گـل زخـمهای سـلسـله یـادت نمیرود هرگـز غـروب قـافـلـه یـادت نمیرود هـم نـاله با صحـیـفـۀ مـاتـم گـریـسـتی یک عـمـر پا به پـای محـرم گـریستی |